قصهٔ ما یه سفر بود یه سفر تا خود رویا تا ته یک شب روشن سفری تا خود فردا یه طرف گریز از تو یه طرف به تو رسیدن دل سپردن به یه رویا خواب دست تورو دیدن ♪♪♪ قصه رو از نو شروع کن من به آخرش رسیدم من تو سادگیِ عشقت هیبت دستامو دیدم ♪♪♪ من می خوام ساده بمونم تا تو عاشقم بمونی تا تن خستهٔ من رو تا ته شب بکشونی واسه لمس کودکیهام راه برگشتن من کوش راهیم تا بی نهایت تا کلید فتح جادو شب بی تو رفتن من شب بی نبض ستاره است وقت شعر از تو گذشتن این یه آغاز دوباره است
به سایت آواما خوش آمدید! لطفاً توجه داشته باشید که محتوای این سایت برای افراد زیر 12 سال مناسب نمیباشد. برای ثبت نام، باید 12 سال یا بیشتر داشته باشید. با ثبت نام، شما تأیید میکنید که شرایط سنی لازم را دارا هستید.
Beginning of dialog window. Escape will cancel and close the window.
End of dialog window.
جانانم بردی دل و جانم از عشق تو جانا همش در هیجانم جان جانم عاشقتر از آنم دستم رو بگیری بکوبد ضربانم کاش به دادم برسی به داد حالم برسی کاش به داد این دل پر تب و تابم برسی دست مارو خوندی دلمو کجا کشوندی اومدی دل ببری مارو به کجا رسوندی دلبر دلبر تویی از همه بهتر از گوشه ی قلبم الهی نزنی پر بس که تو جذابی و دلبر دلارام من از همه بهتر برده ای آرام و قرارم نگارم داره میاد کنارم