چشمه ای کوچک شبی در زیر مهتاب قصه میگفت با گل سرخ قصه ی خواب قصه ی عشق قصه ی شب گرد عاشق قصه ی ماه چشمه میگفت شب به شب در افق های غبارآلود بی رنگ لابه لای شاخ وبرگ بید کهنه ماه من شیدای شیدا می خرامد می خرامد در میان آسمانی تاریک وتکه ای ابر در جستجویی بی نهایت درپی عشق در پی یار چشمه میگفت ماه من همزاد عشق است تشنه وبی تاب معشوق او اما اسطوره ای ازمهرنام او آفتاب چشمه میگفت هیهات من هیهات که باوصال ماه وخورشید نه شور هست و نه مستی نه فریاد هستو ونه غوغا که تاریکی ست و خاموشی تاریکی مهتاب خاموشی آفتاب عشق کدام است یک حقیقت یک دروغ؟ یا یک سراب چشمه میگفت که شاید راز تلخ پایان این عشق به اشک است که مهتاب نه آن اشکی است فرو افتاده از قلب یک ماه عاشق قطره ای است ازچشم خورشید چشم مهر که وامش داده است اما تا هم بگرید ماه گریه ای با نام مهتاب نه از درد فراق عاشقانه که ازغم غم تنهایی خود درد جانکاو شبانه وای من چه سخت است دیدن مرزی این چنین باریک مرز بین عشق با نیازی خودپرستانه
به سایت آواما خوش آمدید! لطفاً توجه داشته باشید که محتوای این سایت برای افراد زیر 12 سال مناسب نمیباشد. برای ثبت نام، باید 12 سال یا بیشتر داشته باشید. با ثبت نام، شما تأیید میکنید که شرایط سنی لازم را دارا هستید.
Beginning of dialog window. Escape will cancel and close the window.
End of dialog window.
جانانم بردی دل و جانم از عشق تو جانا همش در هیجانم جان جانم عاشقتر از آنم دستم رو بگیری بکوبد ضربانم کاش به دادم برسی به داد حالم برسی کاش به داد این دل پر تب و تابم برسی دست مارو خوندی دلمو کجا کشوندی اومدی دل ببری مارو به کجا رسوندی دلبر دلبر تویی از همه بهتر از گوشه ی قلبم الهی نزنی پر بس که تو جذابی و دلبر دلارام من از همه بهتر برده ای آرام و قرارم نگارم داره میاد کنارم