گر عارف حق بینی چشم از همه بر هم زن چون دل به یکی دادی آتش به دو عالم زن هم چشم تماشا را بر روی نکو بگشا هم دست تمنا را بر گیسوی پُرخَم زن هم نکتهٔ وحدت را با شاهد یکتا گو هم بانگ اناالحق را بر دار معظم زن گر تکیه دهی وقتی، بر تخت سلیمان ده ور پنجه زنی روزی، در پنجه رستم زن گر دردی از او بردی صد خنده به درمان کن ور زخمی از او خوردی صد طعنه به مرهم زن چون ساقی رندانی، می با لب خندان خور چون مطرب مستانی نی با دل خرم زن نیزن، نی با دل خرم زن مغنی کجایی نوایت کجاست نوای خوش غمزدایت کجاست مغنی از آن پرده نقشی بیار ببین تا چه گفت از درون پردهدار چنان برکش آواز خنیاگری که ناهید چنگی به رقص آوری گر عارف حق بینی چشم از همه بر هم زن چون دل به یکی دادی آتش به دو عالم زن هم چشم تماشا را بر روی نکو بگشا هم دست تمنا را بر گیسوی پُرخَم زن
شهرام میرجلالی, حسن ناهید, اردشیر کامکار, مجتبی میرزاده
لطفا وارد حساب کاربری شوید.
به سایت آواما خوش آمدید! لطفاً توجه داشته باشید که محتوای این سایت برای افراد زیر 12 سال مناسب نمیباشد. برای ثبت نام، باید 12 سال یا بیشتر داشته باشید. با ثبت نام، شما تأیید میکنید که شرایط سنی لازم را دارا هستید.
The media could not be loaded, either because the server or network failed or because the format is not supported.
Beginning of dialog window. Escape will cancel and close the window.
End of dialog window.
تجسم کن که تو ایوون خونه رو تختی که پناه هر دومونه سرت رو شونمه خیره به ابرا مژه هات داره میگیره به ابرا گرفتی روی چشمت استکانو رصد کردی ته این کهکشانو نگه میداری با خندت زمانو میگم دیدم یه شب خواب الانو یهو برق تو چشمات جون میگیره سکوتت میشکنه بارون میگیره نگاتو بر میگردونی به سمتم تو بارون خیره میمونی به سمتم میبارن قطره ها روی من و تو میپیچه تو هوا بوی من و تو داری از فکر من پر میشی نم نم فقط یادت نیاد ما دوریم از هم نگو این آسمون که صاف صافه بذار قلبت واست رویا ببافه که رویا شعره میشه خوند و حظ کرد همین رویا چقدر مارو عوض کرد هنوز اون هدیه رو دارم که گفتی بسوزونش به یادت من نیوفتی هنوز اون شاخه گل ها تو اتاقن منم یادت میوفتم اتفاقا یهو برق تو چشمات جون میگیره سکوتت میشکنه بارون میگیره نفس داره خیالت راه میره تا جون دارم نمیذارم بمیره