هرگز نشد بیای پیشم ببینی غم های منو بدونی من عاشقتم گوش کنی حرفای منو تو بی وفا بودی ولی اون که برات می مرد منم تا زنده ام دوست دارم اینه کلام آخرم
من که نتونستم تو رو یه لحظه تنها بذارم تو سردی خاطره هات بگم که دوست ندارم دلم میخواد همین یه بار اشکامو پنهون نکنم توی دلم به جز تو من هیشکیو مهمون نکنم بیام به شهر خاطرات غرق بشم توی نگات دیوونه وار فدات بشم فدای اون رنگ صدات
اما هنوز فاصلهمون دوره و دست من جداست ترانه ی سکوت من تو شعر آخرم رهاست کاشکی میشد فقط یه بار بیای بگی دوست دارم تو چشم من نگا کنی که مثل بارون میبارم
به سایت آواما خوش آمدید! لطفاً توجه داشته باشید که محتوای این سایت برای افراد زیر 12 سال مناسب نمیباشد. برای ثبت نام، باید 12 سال یا بیشتر داشته باشید. با ثبت نام، شما تأیید میکنید که شرایط سنی لازم را دارا هستید.
The media could not be loaded, either because the server or network failed or because the format is not supported.
Beginning of dialog window. Escape will cancel and close the window.
End of dialog window.
هرگز وداع جانم نکردی ای آن که تنها تو پشیمانم نکردی آن شب که در بغض خنداندیم کو آن جمله در گوشم که میلرزاندیم کو ای آن که چشمانش غمی چون شاعران داشت چون سایه در ماوای جانش ارغوان داشت صداقت گزندش هم مهربان بود آن که شیراز تمام دختران بود هرگز وداع جانم نکردی ای آن که تنها تو پشیمانم نکردی برگرد به دل تنگی اگر باقی عمرت گذرد چه برگرد پس این قصه که این شهر مرا می فشرد چه ای وای اگر این گریه که من میشنوم حال تو باشد برگرد اگر بی خبر از درد تو خوابم ببرد چه هرگز وداع جانم نکردی ای آن که تنها تو پشیمانم نکردی ای کتابی که هنوز آغوش دریا را به سمتم میگشایی مه گریبانم گرفته بی ثمر از من نپرس جانم کجایی آخرین یادی که دارم از خودم رخت سمت خاموشی گرفتم تا نشانم دادی آن زخم نهان را من فراموشی گرفتم برگرد به دل تنگی اگر باقی عمرت گذرد چه برگرد پس این قصه که این شهر مرا می فشرد چه ای وای اگر این گریه که من میشنوم حال تو باشد برگرد اگر بی خبر از درد تو خوابم ببرد چه هرگز وداع جانم نکردی ای آن که تنها تو پشیمانم نکردی