غروبا تو چشم مردم،که دارن میرن به خونه یه ترانه هست که هیچ وقتی کسی اونو نمیخونه غروبا تو دل مردم پُره از حرف نگفته قصه ی این همه دیو و این همه زیبای خفته
گنبد سرد قصه، کبود تازیانهس وقت طلوع تازه، تو ریتم این ترانهس تو انجماد این شب، چشماتُ شعلهور کن که این چراغ مرده، منتظر زبانهس
نفس نفس صدام کن، بزار که خوش صداشم که بی صدا شکستن، آفت این زمانهس ستاره رو خبر کن، سایه رو در به در کن چشم تو چلچراغ ضیافت شبانهس
غزل غزل رسیدم به غربت نگاهت وقت سفر، نگاه تو بهترین بهانهس محرم راز من باش، مرثیه ساز من باش که با صدای سبزت، مرثیه، عاشقانهس
نفس نفس صدام کن، بزار که خوش صداشم که بی صدا شکستن، آفت این زمانهس ستاره رو خبر کن، سایه رو در به در کن چشم تو چلچراغ ضیافت شبانهس
Beginning of dialog window. Escape will cancel and close the window.
End of dialog window.
دخترِ خوبيه اون منم پسرِ خوبى ام به خدا عاشقِ پروازه ، من بال و پَرِ خوبى ام به خدا از صورت ماهش نگو از قهر كوتاهش نگو از پاييزِ زرد و نارنجى و سرخ از رنگِ دل خواهش نگو از موهاى بازش نگو از قلب پُر رازش نگو از آسمونى كه بى رحمانه مياد به شكلِ پروازش نگو از راه رفتناش نگم واى از خنده هاش نگم از بلايى كه اورده به سرم با تُنِ صداش نگم از لجبازياش نگم واى از بازياش نگم از خيلى چيزا كه ديوونه م مى كنه اين دفعه كاش نگم !