متن ترانه کاوه آفاق رخ دیوانه آورد به اضطرابم اول به وجود جز حیرتم از حیات چیزی نفزود رفتیم به اکراه و ندانیم چه بود زین آمدن و رفتن و بودن مقصود گر بر فلکم دست بدی چون یزدان برداشتمی من این فلک را ز میان از نو فلک دگر چنان ساختمی که آزاده به کام دل رسیدی آسان تا باز شدند چشمام آغاز شدند غمها تا بوده رو به ما بستست همه درها این بازی بی پایان این جنگ بی انجام حقم بیش از این بود اما هنوز اینجام ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز از روی حقیقتیم نه از روی مجاز یکچند در این بساط بازی کردیم رفتیم به صندوق عدم یک یک باز ای دل چو حقیقت جهان هست مجاز چندین چه خوری تو غم از این رنج دراز تن را به قضا سپار و با درد بساز کین رفته قلم ز بهر تو ناید باز تا باز شدند چشمام آغاز شدند غمها تا بوده رو به ما بستست همه درها این بازی بی پایان این جنگ بی انجام حقم بیش از این بود اما هنوز اینجام
به سایت آواما خوش آمدید! لطفاً توجه داشته باشید که محتوای این سایت برای افراد زیر 12 سال مناسب نمیباشد. برای ثبت نام، باید 12 سال یا بیشتر داشته باشید. با ثبت نام، شما تأیید میکنید که شرایط سنی لازم را دارا هستید.
Beginning of dialog window. Escape will cancel and close the window.
End of dialog window.
جانانم بردی دل و جانم از عشق تو جانا همش در هیجانم جان جانم عاشقتر از آنم دستم رو بگیری بکوبد ضربانم کاش به دادم برسی به داد حالم برسی کاش به داد این دل پر تب و تابم برسی دست مارو خوندی دلمو کجا کشوندی اومدی دل ببری مارو به کجا رسوندی دلبر دلبر تویی از همه بهتر از گوشه ی قلبم الهی نزنی پر بس که تو جذابی و دلبر دلارام من از همه بهتر برده ای آرام و قرارم نگارم داره میاد کنارم