بیم است که سودایت دیوانه کند ما را در شهر به بدنامی افسانه کند ما را بهر تو ز عقل و دین بیگانه شدم آری ترسم که غمت از جان بیگانه کند ما را در هجر چنان گشتم ناچیز که گر خواهد زلفت به سر یک مو در شانه کند ما را زان سلسله گیسو منشور نجاتم ده زان پیش که زنجیرت دیوانه کند ما را بیم است که سودایت دیوانه کند ما را در شهر به بدنامی افسانه کند ما را من می زده دوشم شاید که خیال تو امروز به یک ساغر مستانه کند ما را چون شمع بتان گشتی پیش آی که تا خسرو بر آتش روی تو پروانه کند ما را بیم است که سودایت دیوانه کند ما را در شهر به بدنامی افسانه کند ما را بهر تو ز عقل و دین بیگانه شدم آری ترسم که غمت از جان بیگانه کند ما را
به سایت آواما خوش آمدید! لطفاً توجه داشته باشید که محتوای این سایت برای افراد زیر 12 سال مناسب نمیباشد. برای ثبت نام، باید 12 سال یا بیشتر داشته باشید. با ثبت نام، شما تأیید میکنید که شرایط سنی لازم را دارا هستید.
با این کار تمام آهنگ ها از صف شما حذف می شود. آیا مطمئن هستید که می خواهید پاک
کنید؟
عجب حرفی زده اون که گفته چشم عاشقا حرف میزنه به چشم عاشق بید مجنون دختریه زیر بارون که موهاشو چتری زده عجب حرفی زده خنده هاتو دوست دارم که دوست دارم تو باشی با من من شبا تو خواب من با موی تو رویا میبافم بزار دنیا بدونه تو یدونه دنیایی واسم تو برگ برندمی تو باشی نمیبازم مست چشمات میشمو میشه باز نیمه شبو نکنه میخوای تو چشماتو ببندی تب من میشه زیاد خواب به چشمام نمیاد دوست دارم نگات کنم واسم بخندی مست چشمات میشمو میشه باز نیمه شبو نکنه میخوای تو چشماتو ببندی تب من میشه زیاد خواب به چشمام نمیاد دوست دارم نگات کنم واسم بخندی ای دل در به درم باز نکن در که منم که من از من دیگه خالی شده با تو با تو خوبه عالمم خوب نمیشه حالم نفسم ازم نگیر اون هواتو مست چشمات میشمو میشه با نیمه شبو نکنه میخوای تو چشماتو ببندی تب من میشه زیاد خواب به چشمام نمیاد دوست دارم نگات کنم واسم بخندی مست چشمات میشمو میشه باز نیمه شبو نکنه میخوای تو چشماتو ببندی تب من میشه زیاد خواب به چشمام نمیاد دوست دارم نگات کنم واسم بخندی عجب حرفی زده اون که گفته چشم عاشقا حرف میزنه به چشم عاشق بید مجنون دختریه زیر بارون که موهاشو چتری زده عجب حرفی زده...
