دلم تنگ شده .. دلم تنگ شده واسه خنده هاش واسه گریه هاش واسه روزگاری که داشتم باهاش واسه بیکسیها و شب آخرین و خدای غریب و یا غریبون دلم تنگ شده نگاهش میکردم با دستای سردم نگفت برمیگردم دلم تنگ شده من عادت به رخت سیاه و سر بی پناه و دوتا چشم به راه و یه دل اشک و آه و شکایت به ماه و ندارم من عادت به این غمنشینی به این گریه چینی که روشو نبینی براش گل بچینی دیگه نازنینی ندارم چرا بهش نگفتم روزای خوشی هست که شاید یه لحظه چشاشو نمی بست بهش قول ندادم دیگه بد نباشم بهـونه نگیـرم یه روز سر براه شم دلم تنگ شده دلم تنگ شده واسه رنگ چشماش گل برف رو موهاش جواب سلامش دلم تنگ شده خدافظ نگفته ازین خونه رفته نه یکسال که رفته دلم تنگ شده نگاهش میکردم بادستای سردم نگفت برمیگردم نگفت برمیگردم نگفت بر میگردم ببخشید فقط من متوجه نشدم نگاهش میکردم با دستای سردم" یعنی چی شایدم اشتباه شنیدم
